پارت دوازدهم.
دلین به صندلی اشاره کرد..=آیهان اینجا بشین..
، هه چه زود پسر خاله شد!.. رفتم روی صندلی نشستم..
یک چیز آهنی که شبیه عینک بود روی چشمم گذاشت و دوتا عدسی انداخت روش=خب.. الان به تابلو جهت ها که به دیوار وصل شده نگاه کن و جهت هایی که روشون دست میزارمو بگو..
، اوکیه باو.. دیگه این چیزارو بلدم..=باشه.. بالا.. چپ.. پایین.. بالا.. راست.. بالا.. پایین.. ام.. اون چنتا رو نمیبینم..
دلین عدسی هارو عوض کرد..=حالا میبینیش؟
، آره.. الان همشونو میبینم..
دلین سرشو تکون داد..=مشکل خاصی نداری نیاز به عینک و لنز نیست فقط از قطره شست و شوی چشم استفاده کن و خیلی به چشمات فشار نیار..
امیر اومد پیشم..=دستتون درد نکنه.. خب.. آیهان دیدی مشکلی نبود؟ .. هزینه چقدر میشه؟
آرمان دستشو دور گردن امیر حلقه کرد..=دادا ما که این حرفارو نداریم.. بیخی!.. مهمون من اصن! اگر دستتو کردی داخل جیبت دیگ ن من ن تو!
امیر پوزخندی زد..=اوکی.. آهی بریم؟
، دوبارا گفت آهی؟! ///: اسکل شل مغز!=هممم..
بعد از اینکه قطره ها رو گرفتیم سوار ماشین شدیم و سمت رستوران روند..
داخل ماشین..=
امیر نگاهشو بهم داد.=چته؟ چرا تو فکری؟.. هوی!
، هوووم.. امیر؟.. تو خری یا خودتو زدی به خریت؟
امیر با قیافه پوکر بهم نگاه کرد..=برو سر اصل مطلب..
، چرا به من میگی آهی؟
امیر نیشخند زد..=بدت میاد؟؟.. آخی..آیهان هیچی نگو سرم درد میکنه.. ساکت..
، اخممو پرنگ تر کردم..=امیر خیلی عوضی ای!..
...
..
. Ayhan_mihrad
..
...