پارت هفتم.
، شیشهِ نوتلا رو روی میز گذاشتم.. دستامو شستم.. بعد از پله ها بالا رفتم و گوشمو چسبوندم به در اتاق امیر.. صدایی نمیومد.. حتما خوابیده.. بیخیال شدم و به اتاق خودم رفتم..
هدفونمو گذاشتم، توی آهنگام چرخیدم تا ببینم حوصله کودومشو دارم.. هم رپ گوش میدم.. هم خارجی.. آهنگ روسی زیاد دارم.. هوای آهنگای هیچکسو کردم..
آهنگو پلی کردم و همراهش خوندم..:
«سلمونی نرو با ما بد باش فقط!.. میزنیم کلتو باشی حتی کچل!.. فرق اَ وسط.. فرق اَ عقب.. قرمز موده میکنیم رنگ هم عوض!..»
با شنیدن صدای در اتاقم، هدفونمو برداشتم و درو باز کردم..
امیر با چشمای خوابالود جلو در ایستاده بود.
. نگاهی به سر تا پاش انداختم و گفتم:
«بله؟»
امیر خمیازه ای کشید و جواب داد:
«همم.. نمیشه خواننده نشی؟.. میخوام بخوابم.. خستمه..»
در اتاقمو کامل باز کردم و گفتم:
«اگر اینجا بخوابی صدا نمیدم..»
امیر انگار فهمیده بود یه نقشه ای دارم، چشماشو ریز کرد و گفت:
«دوباره چه نقشه ای تو سرته؟»
نگاه مظلومی بهش انداختم و گفتم:
«مگه من دلم میاد تورو اذیت کنم؟»
امیر شونه هاشو بالا انداخت و وارد اتاقم شد..
منم در اتاقو بستم و روی صندلی نشستم.. بعد به امیر که روی تختم دراز کشیده بود و پلکاشو روی هم گذاشته بود نگاه کردم..
خودمم خستم شد. دستامو روی میز گذاشتم و سرمو روشون گذاشتم.. بعد پلکامو بستم..
...
Ayhan_mihrad