وبلاگ رمان (زندگی پادشاه ماه)

رمان (زندگی پادشاه ماه) نویسنده: Ayhan_mihrad

زندگی پادشاه ماه
22:39 1404/2/11 | Ayhan_mihrad

. پارت اول. 

Ayhan

آیهان

توضیح:(درود بر خوانندگان و نویسندگان گرامی. این داستان‌رو دو سال پیش نوشتم، خیلی عقل درستی نداشتم. چه خودم چه داداشم.الان که این داستانو می‌خونم خندم میگیره، چون دقیقا عین واقعیت با جزئیات نوشتم. اگر ایرادی داخلش دیدید، حلال کنید😂اعتماد به سقفی که اون زمان داشتم کار دستم داد..) 

________&&&&&&__________&&&&&________&&&&&

سلام.. اسمم آیهانه.. بزارید همین اول داستان یک اصل کامل بدم خدمتتون.. خب.. 

اسمم آیهانه، فامیلیم میهراد هست.. قدم 168، وزنم 44، کلاس هشتمم، INTP ام، درونگرا، خعلی دافم.. تچ.. یک داداش الاغ هم دارم که دو سال ازم بزرگتره.. نردبونه.. قدش 180/:  ، اسمش امیره، خعلی رو مخه، کلش فرفریه"مال خودمم فر فریه//: " دیگهه.. ام.. گیم مورد علاقم مایکرافت، استاردو والی، کلش و..  .

هرکس می‌بینتم عاشقم میشه.. 

چشمامم عسلیه.. مال امیر روشن تره.. امیر اینطوریه که اگر بهش رو بدی پرو میشه.. پس هیچ وقت بهش رو نمیدم../:

تنها ویژگی مشترک من و امیر اینه که از درس خوندن متنفریم و همینطور از دخترا..///:  ناموسا؟..  به نظر شما بعضی از دخترا خیلی چندش نیستن؟.. همش دنبال اینن که پسرا نگاشون کنن/: 

البته همه دختر ها اینطوری نیستن.. دختر هایی که از این دسته نیستن عشق داداشن ◠‿◕

امروز خعلی بارونی بود.. من از آب خوشم نمیاد..ولی در عین حال اگر نرم حموم میمیرم.. عاشق موهامم.. 

بیشتر وقتا با امیر دعوام میشه.. روم کرم میریزه.. 

مثلا روی کاناپه دراز کشیدم.. آب یخ میریزه روم//:

ولی از ته دل هم اون دوستم داره هم من اونو..(: با این حال هر هرجا میریم با همیم.. بیشتر وقتا میریم کافه نزدیک خونمون.. کافه عمو.. 

پایان پارت یک

... 

حلال کنید😂🙌🏻

من بی گناهم اون زمان هنوز درست حسابی سلول های عقل، توی سرم تشکیل نشده بودن. 

Ayhan_mihrad 

. پایان پارت اول. 

درباره

درود،

 اسم رمانم: زندگی پادشاه ماه. 

درباره زندگی دوتا برادر و چالش‌هایی که سر راهشون قراره می‌گیره.

تقدیم به نگاه های گرمتون. 

 

Ayhan_mihrad 

....  

قدرت گرفته از بلاگیکس ©